مَــטּ نمي فهمَمــ چـِرا هيچ کَس برنمي دارد بنويسد از مردهــآ ...

از چشمها و شـآنه ها و دستهايشآن...

از آغوشِشان،از عطر تنشـان،از صدایشــــ ــانــ ـ ...

پُــررو مي شوند؟؟؟خــُب بِــشوند!

مَگر خودِ شما با هر " دوستَتــ دارمے " تا آسمـان نرفته ايد؟؟؟

مگر شما به اِتّکــآ ِ همين دستها،همين نگاهها،همين آغوشهـا در بـِزنگاههاےِ زندگي،

سرِپـــآ نمانده ايد؟؟؟
11 امتیاز + / 0 امتیاز - 1392/04/28 - 23:12